يادداشت هاى مامان
بسم الله الرحمن الرحيم سلام عزيزم الحمدالله حالت خوبه و هرروز دارى بامزه تر و عاقل تر ميشى، الان كه برات مينويسم از پارك اومديم و بهت گفتم رفتيم خونه بستنى ميخورى و بعد ميخوابى، اومديم بهت بستنى دادم وقتى خوردى گفتى مامان بريم لا لا از بعضى كارات كه اين روزا برام جالب هست مينويسم مثلا معنى اجازه گرفتن رو تا اندازه اى متوجه شدى، و بعضى كارها رو ميگم بابا اجازه نميده يا مامان اجازه نميده و تو هم با اينكه سختت هست ولى قبول ميكنى و رعايت ميكنى وقتى بهت ميگم، تو دخترى؟ ميگى نه من پسرم...(با اينكه تا حالا از تفاوت دختر و پسر چيزى نگفتم برام جالب بود) وقتى ميخوايم بريم مهمونى، خودت با زبون خودت بهم ميگى تو مهمونى بدو بدو نمي...
نویسنده :
ح
12:18